افسردگی یا خواب زمستانی
تقریبا اینگونه نیست یک روز از خواب بیدار شویم و متوجه شویم مبتلا به افسردگی به معنای اختلال افسردگی شده ایم. اینگونه نیست که ناگهان یک روز احساس مفرط بیهودگی و درماندگی داشته باشیم.
بررسی و تعمق در تاریخچه زندگی فرد نشان خواهد داد که چگونه افسردگی، آخرین راه کمک خواستن است. فریادِ طلب عشق است.صدای در بغض مانده یا خشمگینی که که مدت هاست درون فرد با اضطراب های مداوم و ملامت کردن ها و مقصر دانستن های خودش و اطرافیان گذشته و ساکت مانده است.
باید دید فرد افسرده قبل تر چقدر در زندگی اش دست و پا زده، تلاش کرده و حالا در این نقطه از پا در آمده است.
در کند وکاو گذشته، حسرت های گذشته اش، ممکن است ببینیم فرد ِعزیزی را از دست داده و از او جدا شده است و یا یک "حسِ عزیز "را از دست داده است. به هر حال یک "احساس فقدان"را تجربه کرده است. درد فقدان عشق شاید...
مانند كودكى كه مادرش را از دست میدهد تنها فقدان مادر نیست، بسیاری از احساسات دلنشین و امن را هم از دست مى دهد.
فرد افسرده، گویی سوگوار است. تقريبا همیشه سوگوار گذشته و فقدان هایش است. خود را مقصر همه چیز می داند، خودش را رنج می دهد و این حمله به خود نتیجه روزهاو ماه ها و گاها سالها رنج روانی است.
در افسردگی اساسی دو شاه علامت را باید مد نظر داشت و به آن آگاه بود:
۱- خلق افسرده تقریبا در تمام ساعات روز و همه روزها.
۲-عدم لذت و از دست دادن علایق.
دیگر نشانه های افسردگی :احساس پوچی وبی ارزشی، احساس گناه مفرط، افکار مربوط به مرگ، افکار مربوط به خودکشی،احساس خستگی و فقدان انرژی تقریبا در اکثر ساعات روز، پرخوابی و یا بی خوابی، افزایش یا کاهش وزن قابل مشاهده، اختلال در تمرکز و تفکر و کاهش بارز و قابل مشاهده عملکرد شغلی، اجتماعی به مدت دوهفته و بیشتر است.
افسردگی به عقیده من به نوعی "خواب زمستانی" است. فرد درون غار رخوت ِتنهایی و تاریک و سرد در درونش فرو می رود، رشد اش متوقف می شود و در حالیکه خود را با افکار سیاه و منفی پوشانده است روزها را می گذراند. میدانید کدام نقطه پستانداران ممکن است هرگز از خواب زمستانی بیرون نیایند و بمیرند؟ آنجا که نتوانند دمای بدن خود را گرم نگه دارند و انرژی ذخیره بدن از بین برود. عدم حضور عشق و تحلیل انرژی روانی ای که اگر اقدامی برایش نشود، سرانجامش خاموشی است.
پیشنهاد و توصیه های متعددی برای افسردگی ودرمانش پیشنهاد شده است اما در این پست توصیه های من در جهت پیشگیری در به خواب رفتن زمستانی است.
- هرگز به مدت زیاد مضطرب نباشیم که اگر روزها و ماه ها ادامه یافت فکری اساسی کنیم.
- فکرهای منفی و سمی را کنترل کنیم .نگذاریم دنیای روانی و بین روانی مان را کبود کنند. جهان بیرون از ما هرگز تحت کنترل ما در نخواهد آمد اما دنیای درونمان کنترلش دست خود ماست.
- فعالیت های لذت بخش را مدت زمان طولانی رها نکنیم و به رفتارهای مثبت و خلق غیر افسرده بهای بیشتری بدیم و تقویت کنیم.
- مهارت های اجتماعی را یاد بگیریم .خودمان را تنها نگذاریم و تعاملات اجتماعی مان را داشته باشیم.
و در آخر اگاهی مان را بالا ببریم .زمانی که متوجه شدیم حرف زدن و درد و دل کردن با اطرافیان فایده ندارد، اگر چند هفته گذشت و تغییری صورت نگرفت، خودمان را به حال خود رها نکنیم.
کمک حرفه ای بگیریم. اگر لازمبود با مشورت یک روانپزشک دارو مصرف کنیم و در کنارمان یک روان درمانگر خوب داشته باشیم.