ویژگیهای متعددی در رابطه زوجی وجود دارد که میتواند احتمال آغاز خیانت و عدم تعهد را افزایش دهد یا بهبودی رابطه زناشویی را دشوار میکند.
مشخصترین آنها تعارض بالا در صمیمیت عاطفی ميباشد كه تمایلات جنسی کم را کم میکند. تاثیرات ظریف آن میتواند منجر به عدم تعادل در قدرت، تفاوت در انتظارات از نقشهای زوجی، یا نداشتن چشمانداز بلند مدت برای ازدواج شود.
تعارض های ارتباطی مزمن، و میتوانند تلاشهای زوج برای پایان دادن به خیانت یا درمان را بیاثر کنند. پس از وقوع خیانت، بازیابی اعتماد و امنیت در رابطه زناشویی به اندازه کافی دشوار است، اما زمانی چالش برانگیزتر میشود که مهارتهای ضروری صمیمیت و گفتوگو برای حل تعارضهای ارتباطی ناکارآمد باشند.
میدانیم زوجهایی که روابط مستحکم و سالمی دارند، اگر رابطهشان در معرض استرسهای طولانی مدت و گستردهای قرار گیرد، احتمالا بیش تر نسبت به خیانت آسیبپذیر میشوند.
عوامل استرسزای متداولی مثل فشارهای شغلی و خانوادگی، فشارهای اقتصادی، یا نگرانی در مورد سلامت جسمی مادامی که برای دورهای طولانی در هم آمیزند و پایدار باشند، میتوانند بنیانهای یک رابطه را فرسوده کنند.
افراد در صورتی برای خیانت مستعدتر میشوند که زمان کمتری را با کسانی بگذرانند که آنان را به روابط وفادارانه و متعهدانه تشویق میکنند؛ یا بیشتر با کسانی دم خور باشند که چنین ارزشهای را سست میکنند.
به ویژه افراد در معرض تماس با افراد یا موقعیتهای باشند که آنان را به روابط عاطفی و فرازناشویی تحریک کنند؛ که هر چند معشوقهها را هم ممکن است در بر گیرد اما فقط به آنها محدود نمیشود .وجود یا عدم وجود حمایت های اجتماعی سالم اثر زیادی بر فرایند بهبودی زوجها دارد، گاهی مانع آشفتگی آنان شده و گاهی نیز به آن دامن میزند.
احتمالا همسران ویژگی هایی دارند که آسیب پذیری رابطه آنان را در برابر خیانت افزایش میدهد و با فرایند بهبودی را برایشان دشوارتر میکند.
این ویژگی ها عبارتند از احساس ناامنی، هیجان خواهی بالا با گشودگی نسبت به تجربههای جدید، قضا و تضعیف یا عدم کنترل، فقدان تعهد با ارزشهای ارتباطی قوی، و اجتناب از تعارض که منجر به غفلت از رابطه، یا غفلت از عوامل بیرونی زمینه ساز خیانت می شود.
ویژگیهای شخصیتی همسر آسیب دیده نیز میتواند بر آسیب پذیری رابطه زوج نسبت به خیانت و بهبودی بعدی اثر گذارد. به فرد آسیب دیده باید یادآوری کنیم که آنان مسئول تصمیم همسرشان برای ارتکاب خیانت نیستند. سعی میکنیم اطمینان یابیم که همسر آسیب دیده خودش را به خاطر تصمیم های همسرش سرزنش نکند. با این حال، به نقش همسر آسیب دیده در بالا رفتن آسیبپذیری نسبت به خیانت نیز به همان اندازه اهمیت دارد. مثلا خودناباوریها و تردیدهای طولانی مدت همسر آسیب دیده مانع صمیمیت عاطفی یا جسمانی او میشود. شاید آنان فاقد مهارتهای نظمبخشی هیجانی یا ارتباطی لازم برای حل تعارضهای ارتباطیشان باشند. هم چنین، شاید به دلیل ترس از پرداختن به تعارضها و عقب نشینی از مشکلات ارتباطی، به مشکلات ارتباطی خود دامن بزنند.
هر چند بعضی از ویژگیهای شخصیتی رابطه را در معرض خطر خیانت قرار میدهد.
در فرآیند تلاش برای درمان، زوجها باید به درک مشترکی از چگونگی وقوع خیانت برسند. همسر آسیبدیده برای بازیابی احساس امنیت در ارتباطشان به این درک نیاز دارد. همسر عهد شکن نه تنها به خاطر همسرش بلکه به این دلیل باید به این درک برسد که متوجه تصمیم خودش در ارتکاب خیانت شود.
تاثیرات مخرب خیانت:
پیامدهای خیانت میتواند برای زوجین، رابطه زناشویی شان و بر ای اطرافیان بسیار مخرب میباشد. همسر آسیب دیده هیجانهایی مثل احساس شرمندگی، خشم، افسردگی، اضطراب، احساس قربانیشدن و نشانه های اختلال شبیه استرس پس از آسیب را تجربه میکند.
همچنین، همسر بد عهد نیز ممکن است احساس گناه، افسردگی و احساسات منفی شدیدی را نسبت به خودش تجربه کند.
خیانت رایجترین علت طلاق گزارش شده است و شایعترین عامل زمینهساز خشونت خانوادگی است. زوجهایی که به خاطر خیانت به درمان مراجعه میکنند، به احتمال بیشتری نسبت به سایر زوجهای مشکل دارند که برای درمان مراجعه نموده از هم جدا میشوند و طلاق میگیرند، خاصه اگر مرد خیانت کرده باشد.
خیانتهای گسترده که هم عاطفی و هم جنسی تهدید بزرگی برای ادامه زندگی است. در مطالعه دیگری زنانی که علاوه بر افشای بغرنج خیانت، عامل استرس زای زناشویی دیگری را تجربه کرده بودند به طور معنادار تمایل بیشتری به جدایی و طلاق داشتند.
نتیجه خیانت بطور معمول برانگیختگی و آشفتگیهای فردی و ارتباطی است.
بر اساس پژوهشها، این تأثیرات مخرب برای دورهای طولانی و نامعلوم پایدار میماند، مگر آن که زوج درگیر فرآیندی شوند که علاوه بر درک و تغییر عوامل زمینه ساز خیانت، بر پی آمدهای طولانی مدت آن نیز متمرکز باشد.
پژوهش های ما نشان میدهد که پس از آسیب دیدن رابطه، افرادی که نتوانند رفتارها، باورها و تجربههای هیجانی متناسب با بخشودگی یا پیش روی از خود نشان دهند در مقایسه با افرادی که با رویداد مقابله کرده و آن را حل می کنند، نمره های کمتری در مقیاسهای سازگاری زناشویی، صمیمیت و اعتماد به دست میآورند.
یافتههای دیگر یک نتیجه پژوهی نشان میدهد وقتی خیانت اتفاق افتاده و درمانگر از آن بیاطلاع است یا در درمان به آن اشارهای نشده، زوج درمانی اثربخشی کمتری دارد.
از این رو هم تجربههای بالینی ما و هم یافتههای پژوهشی ما مؤید این است که ناتوانی در کنار آمدن با خیانت، میتواند منجر به طولانیتر شدن پیامدهای آن شود و در درمان زوجها مواجهه با این موضوع و کار کردن روی آن اهمیت فراوانی دارد.
در مرحله ای که یکی از زوجین متوجه خیانت میشود، سعی می کنند آنچه را که اتفاق افتاده درک کنند. هر چند، فهمیدن خیانت غیرمنتظره است و اغلب تأثیر زیادی بر سلامت همسر آسیب دیده میگذارد، ولی معمولا مجموعه طاقت فرسایی از هیجان ها، مانند ترس، رنجش، و خشم با آن همراه است که گه گاهی با احساس های کرختی و ناباوری جایگزین می شود. وقتی همسر آسیب دیده هیجانهای شدیدی تجربه میکند و از نظر عاطفی نیز آشفته می شود، ممکن است کارهای نامتعارف و پیش بینی نشدهای انجام دهد که با شخصیتش جور در نمی آید. افراد درباره این که جهان پیرامون یا روابطشان چگونه عمل می کند، مفروضه هایی دارند و انتظار بود که خود و همسرشان بر اساس آنها رفتار کنند.
از آنجایی که همسر آسیب دیده نمی تواند اتفاقاتی را که در رابطه زناشویی شان خواهد افتاد و رفتارهای همسرش را پیش بینی کند، لذا این رویداد باورهای بنیادی او را به هم می ریزد. قید و بندهای اعتماد و امنیت عاطفی از بین رفتهاند، در نتیجه، نمی تواند همسرش را درک کند و نمی داند چگونه باید این کار را انجام دهد. حتی برداشتش از الگوهای معمول رفتاری هم با گذشته فرق می کند. حتى نظام باورهایی که همسری که وارد رابطه فرازناشویی شده (بد عهد) درباره خود و رابطهاش ساخته است، فرو میریزد؛ بسیاری از افرادی که خیانت کردهاند آن را اشتباه محض می دانند.
بنابراین، بسیاری از همسران بد عهد برانگیختگیهای مشابهی تجربه کرده، توان پیش بینی خود را از دست میدهند، و خارج از نظام ارزشی شان عمل می کنند. آنان مکررا درباره آن رابطه خودشان را سین جیم می کنند؛ تعامل هایشان آشفته و منفی می شود، و احتمالا به جای حل مسئله، احساس ناامیدی و خشم وجودشان را فرا می گیرد.
با خدشه دار شدن احساس امنیت و اعتماد در همسران آسیب دیده، آنان کناره گیری میکنند و یا برای محافظت از خودشان حدو مرزهای جدیدی به وجود می آورند.
این راهبرد چنین واکنشهایی به دنبال دارد. خوابیدن در اتاق جداگانه، گفت و گو نکردن در مورد اتفاقات روزمره، یا تماس جسمانی کم. به علاوه، برای بازسازی شناخت شان از همسر و رابطه زناشویی و احیای احساس امنیت شان، همسران آسیب دیده با وسواس از همسران بدعهد در مورد کاری که کرده اند سؤال می کنند. در هر حال، به خاطر اثر مخربی که هیجان های منفی بر فرآیند پردازش اطلاعات دارد ، هیجانهای شدیدی که بر این مرحله حکم فرما است، باعث می شود پردازش اطلاعات و دست یابی به شناخت بهتری در مورد چرایی وقوع خیانت برای همسران آسیب دیده سخت تر شود. علاوه بر این، همسر آسیب دیده شاید حس کند موازنه قدرت در رابطه تغییر کرده است. اگر همسر آسیب دیده حس کند قربانی شده است یا اگر معشوقه هنوز هم به عنوان تهدید بالقوه وجود داشته باشد، همسر بد عهد قدرتمندتر به نظر میرسد. همسر آسیب دیده با روش های آسیب زایش سعی می کند موازنه قدرت را تغییر دهد. مثلا آبروریزی راه میاندازد یا میخواهد همسرش با انجام کارهای غیر معمول مثل ترک شغل با هدف قطع تماس با معشوقهاش، نتیجه را مساوی کند.
از سوی دیگر، همسر بدعهد نیز در رابطه اش حس می کند قدرتش را از دست داده است. با توجه به تخلفهایش اغلب احساس می کند در هیچ حوزه ای از ارتباطشان قدرت مذاکره ندارد و مجبور است به خواسته های همسرش تن در دهد. همسری که بدعهدی کرده در مخمصه ای می افتد که حق هیچ شکایتی ندارد و تعاملاتشان با هم بسیار طاقتفرسا است.
بخشش در خیانت:
بخشش خیانت در بعضی بافتها مساوی است با ضعف و ناتوانی فردی که نتوانسته از خودش حمایت کند، یا نتوانسته درمان مناسبی برای خودش دست و پا کند. بعضی ها نیز معتقدند بخشش یعنی پاک کردن صورت مسئله ،یعنی همسر بدعهد دیگر مسئول کارش نیست. در حالی که بعضی دیگر باور دارند «اگر تو را ببخشم دوباره به من خیانت می کنی. برای این که دوباره این بلا سرم نیاید، دائما ماجرا را به رویت می آورم گفتن چنین جمله هایی قابل درک است و چنانچه نرم تر و ملایم تر بیان شوند شاید گره گشا هم باشند، اما اگر لحن شان تند و تحکمی باشند يقينا مانع مسالمت ودرمان می شوند. بالتبع، باید راجع به بخشودگی با زوج صحبت کنید و باورهایشان را در موردش واکاوید.
بخشودگی حاوی مجموعه ای از مؤلفههای بنیادین است که شالوده گفت و گو و مداخلههای کارساز با زوج را میسازند.
بخشودگی:
فرآیندی است که به تدریج اتفاق میافتد و مستلزم انرژی و تلاش زیادی است.
شامل درک هر دو همسر از عواملی که منجر به خیانت می شود؟ یعنی این که دیگر در بند احساسات منفی نباشند و در عین حال، با همسرشان همدلی و همدردی کنند. الزاما با آشتی و مصالحه همراه نیست.
نخست آنکه، بخشیدن و چشم پوشی از جراحتهای عمیق فرآیندی است که تلاش هر دو همسر را برای مقابله با مسائل دشوار و کسب توانایی در جهت پیشروی میطلبد. این طور نیست که همسر پشیمان طلب بخشش کند و همسر دل سوزش او را ببخشد. اصلی ترین دلیل بحرانی و دردناک که این اتفاق دیدگاهی را که فرد نسبت به خود، همسر و رابطه زناشویی اش داشته است، زیرورو میکند. نگرانی اینجا است که بعضی گمان میکنند «بخشش سریع، شامل انکار یا اجتنابی میشود که فرآیند رشد حیاتی و دردناک کسب اطلاعات لازم درمان را کوتاه میکند. پژوهش ها نشان دادهاند آنانی که همسرشان را بخشیده اند و مراحل ضروری (تحت نظارت یک درمانگر) را طی نکردهاند نمیتوانند رابطهای سالمی داشته باشند.
دوم :هدف اصلی بخشودگی رسیدن به دیدگاه و متعادل نسبت به هر یک از همسران و خیانت است. منظور از دیدگاه متعادل، چشم انداز واقع بینانهای است که ویژگی های مثبت ومنفی زوج و رابطه زناشویی شان را در ابعادی گسترده تر و بلندمدت تر را شامل می شود. بنابراین هریک با اقرار به نقاط ضعف و قوت همسرشان، چشمشان به روی خوبی های طرف مقابلشان باز می شود. از مزایای این چشم انداز گسترش یافته همین بس که زوج میتوانند آینده ارتباط خود را دقیق تر و واقعی تر پیش بینی کنند و خود آگاهی شان هم بالا میرود؛ یا میفهمند که روابط انسانها تماماً خوب یا بد و یا سیاه یا سفید نیستند، و بالتبع تاب آوری آنان در برابر ابهامها بیشتر میشود.
با کمک این چشم انداز است که زوج درک کامل تری از آسیب پذیریها و ضعف هایشان کسب می کنند، و شکیبایی و صبوری شان بیشتر می شود.
سوم آنکه، بخشودگی رهایی از حس حصر در هیجانهای منفی، مثل اضطراب، خشم و رنجش است. معنای رهایی این نیست که همسر آسیب دیده درد یا رنج خود را از اتفاقات گذشته کاملا_فراموش می کند؛ این انتظار غیر منطقی است که بخشودگی گذشته را «پاک» کند یا همسر آسیب دیده بتواند خاطره آنرا از ذهنش پاک کند، بلکه امیدواریم زوج از اتفاقات گذشته درس بگیرند. همین که احساسات منفی ناشی از خیانت باز گردد، زوج را تشویق میکنیم به شیوه ای سازنده و نه ویرانگر به آنها واکنش نشان دهند. مثلا به جای این که به خاطر رنجها و جراحتهای قبلی، یکدیگر را بیازارند و دل یکدیگر را بشکنند، شاید بخواهند با وقت گذرانی های بیشتر و انجام فعالیت های مشترک، حس مشارکت شان را عمیق تر کرده و ارتباطشان را غنیتر کنند. بنابراین، گرچه هیجان های منفی را نادیده نمیگیرند اما می توانند با دست کشیدن از نشخوار فکری اتفاقات منفی، تجربه های مثبتی برای خود خلق کنند.
در مواردی، و نه همیشه، بخشودگی هم هیجانهای منفی را کاهش میدهد و هم موجب شکیبابی و دلسوزی برای همسر می شود. در بسیاری از زوج ها، کاربست راهبردها و مداخله های مرحله دوم میانجامد. زمانی که همسری از ریشه کارهای همسرش و درمان است که به چنین تغییری آسیب پذیری های او آگاه می شود، غالبا همدلانه تر و پذیراتر به ضعف ها و کمبودهای او واکنش نشان میدهد.
چهارم آنکه، بخشودگی الزاما به معنای مصالحه و آشتی دوباره نیست. زوج میتوانند در فرایند بخشودگی به درک و چشم انداز جدیدی برسند، هیجانشان را تخلیه کنند و زناشوییشان پایان دهند. پیامد مساوی دانستن بخشودگی با مصالحه چیزی نیست جز تن دادن به رابطهای ناسالم، از این رو، وظیفه درمانگر کمک به زوجین است تا این دو تصمیم را از هم متمایز کند شما می توانید به شیوه سالم و سازندهای تصمیم به بخشودگی و پیش روی بگیرید، که گاهی این تصمیم پایان دادن به رابطه است.