علت افسردگی از منظر روانکاوی

علت افسردگی از منظر روانکاوی را می‌توان به عوامل مختلفی نسبت داد. روانکاوی معتقد است افسردگی به تعارضات حل نشده و احساسات سرکوب شده‌ای مربوط می شود که از ضمیر ناخودآگاه سرچشمه می گیرد.

فرویدی‌ها معتقدند افرادی که افسردگی را تجربه می‌کنند ممکن است تعارضات حل‌نشده ناشی از تجربیات اولیه دوران کودکی داشته باشند، مانند احساس رها شدن، از دست دادن یا طرد شدن. این تعارضات حل نشده
می‌توانند سرکوب شوند، به این معنی که به ناخودآگاه رانده می شوند، جایی که همچنان بر احساسات و رفتار فرد تأثیر می گذارند.

علاوه بر این، روانکاوان معتقد هستند افسردگی همچنین می‌تواند از درونی شدن نگرش ها و باورهای نادرست در مورد خود ناشی شود. این فرآیند درونی‌سازی زمانی رخ می‌دهد که افراد در طول رشد اولیه خود با انتقاد یا عدم تایید از سوی اشخاص مهم زندگی خود مواجه شوند. پذیرش این درک منفی درونی‌شده از خود ممکن است منجر به احساس بی لیاقتی، گناه، و سرزنش‌خود شود که به شروع و تداوم افسردگی کمک می کند.

دیدگاه های روانکاوانه نقش فقدان و سوگواری را در افسردگی برجسته می‌دانند. وقتی افراد آسیب‌های قابل توجهی را تجربه می‌کنند، مانند مرگ یکی از عزیزان یا پایان یک رابطه مهم، ممکن است غمگین شوند و تلاش کنند احساسات خود را تحلیل کنند تا رهایی یابند. عدم موفقیت در طی فرآیند سوگواری به طور مؤثر می تواند منجر به غم و اندوه حل نشده و نهایتا منجر به علائم افسردگی شود.

نظریه روانکاوی نشان می دهد که علل افسردگی را می توان به تعارضات حل نشده، احساسات سرکوب شده، ادراک منفی درونی شده از خود و فرآیندهای ناکافی سوگواری نسبت داد.


بر اساس نظریات روانکاوی، تعارضات ناخودآگاه حل نشده در افراد مبتلا به افسردگی ممکن است تحت تأثیر عوامل متعددی قرار گیرد،
از جمله:

1. شرم ناخودآگاه: افسردگی می تواند ناشی از احساس عمیق شرم باشد که ریشه در تعارضات حل نشده از تجربیات اولیه یا رویدادهای آسیب زا دارد. ممکن است فرد احساس بی‌لیاقتی یا بی‌کفایتی کند که منجر به احساس غم و اندوه، گناه و سرزنش خود می شود.

2. غم و اندوه حل نشده: غم پردازش نشده یا حل نشده می تواند به افسردگی کمک کند. اگر فردی به درستی برای از دست دادن یکی از عزیزان سوگواری نکرده باشد یاافراد زیادی را در یک حادثه از دست داده باشد، ممکن است علائم افسردگی را تجربه کند.

3. خشم ناخودآگاه: خشم سرکوب شده یا خصومت می تواند به پیش رفتن به سوی افسردگی کمک کند. هنگامی که افراد قادر به ابراز خشم خود نباشند یا درگیری های حل نشده با افراد مهم زندگی‌شان داشته باشند، می تواند منجر به احساس غم و اندوه، و ناامیدی شود.

4. تجارب اولیه دوران کودکی: تجربیات دوران کودکی، مانند غفلت، سوء استفاده یا آسیب روانی، یکی از ریشه‌های تعارضات ناخودآگاه فرد را شکل می‌دهد. این تعارضات حل نشده ممکن است در طول زندگی به شکل افسردگی ظاهر شوند.

5. ترس ها و اضطراب های ناخودآگاه: ترس ها و اضطراب های ناخودآگاه می‌توانند ناشی از تعارضات حل نشده باشند، مانند مسائل پیچیده حل نشده ادیپال، یا تعارضات حل نشده مرتبط با عزت نفس، هویت یا شایستگی. این ترس ها و اضطراب ها ممکن است به علائم افسردگی کمک کنند.

6. امیال و خیالات سرکوب شده: امیال یا خیال پردازی های سرکوب شده، از جمله تمایلات جنسی یا پرخاشگرانه، می توانند تأثیر ناخودآگاه داشته باشند و به ایجاد افسردگی کمک کنند. این تمایلات سرکوب شده ممکن است احساس گناه ایجاد کند که منجر به علائم افسردگی شود.

7. تعارضات درونی شده: تعارضات درون روانی فرد، مانند تمایلات، ارزش ها یا باورهای متضاد، می تواند به افسردگی کمک کند. این تعارضات درونی ممکن است احساس آشفتگی و ناراحتی درونی ایجاد کند.

8. مکانیسم های دفاعی ناسازگار: تعارضات حل نشده می تواند منجر به ایجاد مکانیسم های دفاعی ناسازگار مانند سرکوب، انکار یا اجتناب شود. این مکانیسم‌های دفاعی ممکن است به طور موقت ناراحتی را تسکین دهند، اما همچنین می‌توانند در درازمدت به ایجاد یا حفظ افسردگی کمک کنند.
خشم سرکوب شده و تعارضات حل نشده با افراد مهم زندگی می تواند از طریق فرآیندی به نام پسرفت،به احساس غم و ناامیدی در افراد مبتلا به افسردگی کمک کند. بسیاری از روانکاوان افسردگی را تجلی خشم ناخودآگاه به سمت خویش می‌دانند، که از تعارضات حل نشده و نیازهای برآورده نشده در روابط اولیه فردمنشأ می گیرد.

هنگامی که افراد مبتلا به افسردگی نسبت به افراد تأثر گذار در زندگی خود عصبانی هستند اما قادر به ابراز یا حل این احساسات نیستند، ممکن است برای حفظ هماهنگی در رابطه یا به دلیل ترس از طرد شدن یا رها شدن، خشم را سرکوب کنند. با این حال، این خشم سرکوب شده از بین نمی رود، بلکه به سمت خود فرد هدایت می‌شود.

در حالت افسردگی، افراد ممکن است به طور ناخودآگاه به مراحل اولیه و وابسته‌تر رشد بازگردند که در آن برای حمایت عاطفی به همان افراد تکیه می‌کنند. با سرکوب خشم و ابراز درونی آن، افراد مبتلا به افسردگی ممکن است ناخودآگاه امیدوار باشند که آن افراد درد آنها را تشخیص دهند و با حمایت و مراقبتی که در دوران کودکی نیاز داشتند دست به جبران بزنند.

با این حال، زمانی که این نیازها و تعارضات حل نشوند، فرد ممکن است احساس غم و ناامیدی را تجربه کند. خشم سرکوب شده و جهت گرفته به سمت خویش می‌تواند به ادراک منفی از خود، سرزنش خود و انتقاد از خود دامن بزند و حس بی ارزشی و ناامیدی را تقویت کند. این درونی سازی خشم به تداوم علائم افسردگی کمک می کند و تصویر منفی فرد از خود را تقویت می کند.

به طور خلاصه، همانطور که توسط نظریه روانکاوی توضیح داده شده است، خشم سرکوب شده و درگیری های حل نشده با افراد مهم زندگی می‌تواند به احساس غم و ناامیدی و ابتلا به افسردگی ختم شود.

روند پسرفت در افراد مبتلا به افسردگی می تواند به طرق مختلف به احساس بی ارزشی و ناامیدی آنها کمک کند.
رگرسیون به یک مکانیسم دفاعی اشاره دارد که در آن افراد به مراحل اولیه رشد یا رفتارهای کودکانه تر به عنوان راهی برای مقابله با استرس عاطفی یا تعارض باز می گردند. در زمینه افسردگی، پسرفت می تواند در هر دو سطح خودآگاه و ناخودآگاه رخ دهد و احساسات منفی و ادراک خود را تشدید کند.

1. از دست دادن اختیار شخصی: افسردگی اغلب منجر به کاهش قابل توجه انگیزه و انرژی می شود و انجام وظایف یا پیگیری اهداف را برای افراد دشوار می کند. این از دست دادن اختیار شخصی می تواند باعث شود افراد احساس ناتوانی و ناتوانی کنند و احساس بی ارزشی و ناامیدی آنها را تقویت کند.

2. ادراک منفی از خود: پسرفت می تواند شامل تمرکز بیشتر بر روی کاستی ها و کاستی های شخصی باشد. در این حالت، افراد مبتلا به افسردگی ممکن است بیش از حد از خود انتقاد کنند و در مورد شکست‌های خود نشخوار فکری کنند و درک منفی از خود و احساس بی‌ارزشی را تقویت کنند.

3. اختلال در توانایی های حل مسئله: رگرسیون می تواند عملکرد شناختی، از جمله مهارت های تصمیم گیری و حل مسئله را مختل کند. این محدودیت می تواند یافتن راه حل های موثر برای مشکلات خود را برای افراد مبتلا به افسردگی چالش برانگیز کند و منجر به احساس ناامیدی و تشدید علائم افسردگی آنها شود.

4. افزایش اتکا به دیگران: در طی قهقرا، افراد ممکن است به دنبال آرامش و حمایت از دیگران باشند، مشابه آنچه که کودک از یک مراقب کمک می خواهد. با این حال، اتکای بیش از حد به دیگران برای حمایت عاطفی می‌تواند احساس بی‌ارزشی را بیشتر تقویت کند، زیرا افراد ممکن است خود را ناتوان یا سنگین بدانند.

5. ناکارآمدی در نقش‌های بزرگسالان: وقتی افراد پسرفت می‌کنند، ممکن است برای ایفای مسئولیت‌ها و نقش‌های بزرگسال مانند کار، فرزندپروری یا حفظ روابط با مشکل مواجه شوند. این شکست های درک شده می تواند احساس بی ارزشی و ناامیدی را تشدید کند، زیرا افراد ممکن است شایستگی و توانایی خود را برای عملکرد در بزرگسالی زیر سوال ببرند.

به طور کلی، رگرسیون در افراد مبتلا به افسردگی با کاهش عاملیت شخصی، تقویت ادراک منفی از خود، اختلال در توانایی های حل مسئله، افزایش اتکا به دیگران و تضعیف اثربخشی آنها در نقش های بزرگسالان، احساس بی ارزشی و ناامیدی را تشدید می کند. شناخت و پرداختن به رگرسیون در مداخلات درمانی برای افراد مبتلا به افسردگی برای ارتقای مکانیسم‌های مقابله سالم‌تر و افزایش احساس ارزشمندی و امیدواری مهم است.

دکتر مهدی قاسمی

نویسنده: دکتر مهدی قاسمی

روانپزشک و رواندرمانگر

مشاهده سایر مطالب دکتر مهدی قاسمی
نظرات کاربران
دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی روانپزشک و رواندرمانگر تحلیلی